و اعلم ان احوال الانسان التى بناه اللَّه علیها و جعله متصرفا بها اربعه احوال.
بدان حالات آدمى را که خداوندش بر آن آفریده و بآن متصرفش گردانیده چهار است:
حالت اول :
الحاله الاولى الخمس عشر سنه الى خمسه و عشرین سنه و فیها شبابه و حسنه و بهائه و سلطان الدم فی جسمه. اول پانزده سالگى که جوانى و خوبى و طراوت و بهجت او در این دوره از عمر است در این مدت خون در مزاج او بر سایر اخلاط غالب است. اعتدال واقعى و حقیقى در هیچ امرى وقوع پیدا نمیکند زیرا اعتدال واقعى با سکون برابر است، معتدل حقیقى آنست که بهیچ جهتى از جهات متمایل نباشد و در این صورت هیچ حرکتى نخواهد داشت و این معنى با مفهوم مرگ مساوى است. مزاج آدمیزاد نیز پیوسته دست خوش افراط و تفریط است چیزى که هست گاهى این افراط و تفریط زیادتر از حد لزوم مىشود در این صورت بدن دچار اختلالاتى شده و بیمارى پدید مىآید و گاهى بمقدار کافى و لازمست و این شرط سلامتى و رشد و معناى حرکت و زندگى است. مراحل محسوسى که در گذران عمر بر اثر افراط و تفریط اخلاط پدید مىآید بموافقت عدد اخلاط اربعه بچهار بخش تقسیم شده است. از هنگام تولد تا آخرین لحظه بلوغ و رشد طبیعى خون دائما رو به ازدیاد و عروق در توسع است و بهمین جهت بدن با سرعت بزرگ مىشود و تحلیل بدن نسبت به تبدیل آن خیلى کمتر است. تبدیل بدن از نظر علم قدیم بعهده خون و بلغم است و تحلیل آن وظیفه صفرا و سوداء است
طب الرضا علیه السلام / ترجمه/ ص: 207
حالت دوم :
ثم الحاله الثانیه من خمسه عشر سنه الى خمس و ثلثین سنه و فیها سلطان المره الصفراء الى … حالت دوم، از پانزده سالگى است تا بسى و پنجسالگى، در این قسمت از عمر غلبه با صفراء است که بنهایت شدت و قوت میرسد. در این مرحله از عمر که صفرا در مزاج استیلا پیدا میکند تبدیل نسبت به تحلیل کم مىشود و بهمین جهت بدن لاغر مىشود. در این دوره از عمر رنگ رخساره میل بزردى پیدا میکند میل بآب شدید میگردد زبان بار زرد پیدا میکند خشک و سنگین مىگردد خواب کم و فکر زیاد، تخیل قوى مىشود. در این مرحله از عمر صبر و ظرفیت کم مىشود- شتاب و عجله در کارها زیاد میگردد، یکنوع استقلال و اعتمادى در نفس پیدا مىشود که از آن تعبیر به عناد و لجاجت میکنند. در این مرحله شخص کمتر حاضر باطاعت و پذیرفتن نصیحت است در اوایل این دوره یکنوع تحیر و بلا هدفى انسان را زحمت میدهد احوالى که براى این مرحله از عمر شناخته شده از نظر اغلبیت و اکثریت است بنا بر این ممکن است که افرادى در این سنین از عمر باشند و در حالاتشان استثنائات بسیارى وجود داشته باشد.
طب الرضا علیه السلام / ترجمه /ص: 209
حالت سوم :
ثم یدخل فی الحاله الثالثه الى ستین سنه فیکون فیها سلطان المره السوداء و هى سن الحکمه الى … آنگاه داخل حالت سوم مىشود و این حالت تا شصت سالگى است و در آن مره سوداء غالب است. این دوره روزگار حکمت و پند و اندرز و معرفت و عبرت است لازمه این سن انتظام امور زندگى و صحت نظر در عواقب امور و دوراندیشى است. در این دوره رأى صادق و متین، دل ثابت و محکم است، تصرفات حوادث شخص را دگرگون نمیسازد. در این مرحله از عمر پوست بدن بواسطه غلبه سوداء چروک پیدا میکند، رنگ صورت و چهره تیره مىشود، بدن لاغر و حس گرسنگى زیاد و هوس مکرر مىشود. در این سن شخص بفکر و تجربیات خود مغرور مىشود سوء ظن و بدبینى او زیاد میگردد تردید و دو دلى و اندیشههاى مخوف بانسان دست مىدهد در خواب و خیال شخص اشیاء را برنگ سیاه مىبیند. در این دوره از عمر فشار خون بالا مىرود و این بواسطه زیادى سوداء و رسوباتى است که در خون پیدا شده مجارى عروق را تنگ میکند. غلظت و سنگینى خون موجب کمى حرارت غریزى و خونسردى و ثبات و سکون مىشود و بهمین جهت شخص در این سن صبور و در کارها دور اندیش و با ظرفیت میگردد.
طب الرضا علیه السلام / ترجمه/ ص: 210
حالت چهارم :
ثم یدخل فی الحاله الرابعه و هى سلطان البلغم الى … پس آنگاه داخل در حالت چهارم مىشود در این سن بلغم غلبه میکند، و این حالتى است که بچیزى تغییر نمیکند مگر پیرى و ناتوانى، تلخى زندگى، کم شدن نیرو، فساد و بىنظمى، نشانه این حالت آنست که حافظه کم و نسیان زیاد مىشود و شخص چیزها و کسانى را که با آن مربوط بوده نمىشناسد، در حضور مردم چرت میزند، هنگام خواب بیدار میماند و موقع بیدارى خوابش مىبرد، روش و عادت دیرین خود را از دست میدهد بهجت روى او کم مىشود از قدرت روئیدن ناخن و موى او کاسته میگردد بلغم سرد و خشک است، سردى و خشگى همان معناى مرگ و فناى اجسام میباشد. در این مرحله از عمر اگر شخص قبلا زیاد تحت تصرف سوداء نبوده و لاغر نشده باشد رو بچاقى میگذارد خواب و خیالش زیاد و رطوبات دهان و بینى زیاد و ادرار غیر منظم و مسلسل شده به یبوست مزاج مبتلا مىشود، رنگ صورت پریده و سفید مىشود و استخوانها پوک و اعصاب ناتوان مىشود حواس پنجگانه کند و ضعیف و خیالات قوى و در خواب و خیال اشیاء را برنگ سفید و خاکسترى مىبیند. در این سن عمل تحلیل و تبدیل کند مىشود زیرا سلولهاى مرده بواسطه کم شدن حرارت نمیسوزند و جاى خود را بسلولهاى زنده و جوان نمیدهند در نتیجه مواد رسوبى بدن زیاد شده پوست مىخشکد و ماهیچهها جمع مىشود و حالت ارتجاعى خود را از دست میدهد.
طب الرضا علیه السلام / ترجمه/ ص: 212